نیایش مننیایش من، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

نیایشم: پاره ی تنم

بگو چجوری؟

نیازم نفسم همه هستی مامان تا یه ساعت دیگه باید بزارمت پیش بابایی و برم سرکار. الان تو بغلم آروم خوابیدی و داری شیر میخوری از همین الان دلتنگیا و دل نگرانیا برا عشق کوچولوم شروع شد. شما بگو چجوری بزارمت و برم؟ یه راهی نشونم بده دختر معصوم و فرشته ی پاکم   فقط میخوام مامانو ببخشی که مجبوره بره سرکار امیدوارم هیچ وقت فکر نکنی مامان برات کم گذاشت مامان برات جونشم میده.... طاقت بیار دخترکم ...
23 فروردين 1393

اولین روزهای سال نو

سال نوت مبارک نیایشم مامانی ترجیح داد اولین سال تحویل زندگیت رو سه نفری برگزار کنیم اما شما تو خواب ناز بودی ولی در اولین دقایق سال نو بیدار شدی و کلی عکس سه نفری گرفتیم ممنونم مامانی خوشگل خودم سه چهار روز اول عید رو رفتیم شهرستان و با یکی دو روز وقفه به دلیل (اقدام برای افزایش مرخصی) رفتیم سمت خوزستان که یکی دو روزش خونه خاله آسیه بهمون خیلی خوش گذشت و برای جیگرم لباسای خوشمل خریدم و بعدم ادامه ی سفر تا شوشتر و دزفول برگشت از سمت خرم آباد.... در کل مسافرت خیلی خوش گذشت اونم با لباس محلی تو قلعه ی فلک الافلاک  با کلی عکس خاطره انگیز این اولین مسافرت تفریحی شما بود که یه زیارتم داشت و اون زیارت دانیال نبی بود که اولین جای ...
20 فروردين 1393

نیم سالگیت مبارک عسلکم

نیایشم چند روزیه نیم ساله شدی  مبارکت باشه عزیزم همه زندگیت به شادی  دلبرک مامان شش ماهت که تموم شد انگار خیلی بزرگتر شدی حضورت پررنگ و پررنگتر از همیشه شده برامون قاه قاه میخندی وای خدای من حتی از یادآوریشم دلم ضعف میره عاااااااااااااااااااااااااااااشقتم مامان عاشق لحظه ای که چشم باز میکنم و قرص ماه صورتت رو کنارم میبینم که تو خواب نازه ... عاشق وقتی که دستامو باز میکنم و میگم بیا بغلم تو هم دو تادستاتو باز میکنی و بالا میاری که بلندت کنم ... عاشق وقتی که قاشق غذا رو که میبینی لباتو به هم میچسبونی که محاله کسی غیر از خودت بتونه  قفلشو باز کنه ... عاشق وقتی که گردنتو شل میگیری تا ببوسمش و شمام یه لبخند...
20 فروردين 1393
1